دنیایــــ مــــــــــن رویــــــــایــــــ تــــــو


هدف این سایت رضایت همه کاربران است

پست ترین آدم ها

 

اونایی هستن

 

که اونقدر میمونن

 

تا عاشقت کنن

 

بعد برن...


Tag :

|

 

 

 


به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که 

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی 

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟! 

که بودن و نبودنش مهم باشد …







|

 

به نقطه ی ما شدن که رسیدی ...

 

شور انگیز ترین باش برای عاشقانه هایت 

 

میان مردمان شهر فریاد بزن " دوستت دارم "

 

و اگر کسی چشم غره ای رفت 

 

تنها دعایش کن عاشق شود ، همین ...!

 

http://www.axgig.com/images/69583489518705707989.jpg

|



هیس دخترها فریاد نمیزنند! 


هیس دخترها بلند نمیخندند! 


هیس دخترها حقی ندارند! 


هیس دخترها باید آرام زندگی کنند! 


هیس دخترها باید درد را تحمل کنند! 


هیس دخترها باید بسوزند و بسازند! 


هیس دخترها باید ظلم و حرف زور را قبول کنند! 


\"فقط به جرم دختر بودنشان!!\" 


هیس دخترها باید تحمل کنند و اعتراض نکنند 


هیس دخترها حق اینو ندارن که عکسشون روی آگهی ترحیمشون چاپ بشه! 


هیس دخترها باید آرام بمیرند!! 


و این داستان ادامه خواهد داشت... 


حق حضانت برای تو 


درد زایمان برای من 


نام خانوادگی برای تو 


زحمت خانواده برای من 


چهار عقد برای تو 


حسرت عشق برای من 


هزار صیغه برای تو 


حکم سنگسار برای من 


هوس برای تو 


عفاف برای من 


این بود آزادی و برابری حقوق برای زن و مرد. . . 


هیس دخترها حق اعتراض ندارند. . .!!!

|

گـاهـی وقـتـی دلـم …

فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت …

رو مـیـخـواد که زُل بـزنـی بـهـم …

و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .

انقدر دوست دارم ک بعضی وقتا یادم میره ک  دوستم نداری !


برچسب‌ها:

|

گاه دلتنگ می شوم

دلتنگتر از همه دلتنگی ها

گوشه ای می نشینم

و حسرت ها را می شمارم

و باختن ها را،

و صدای شکستن ها را…

نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم

که این چنین دلتنگم.

دلتنگم، دلتنگ…!


برچسب‌ها:

|
تلخ
 طعم تلخ سيگار

طعم تلخ سيگارو دوست دارم

تلخ مثل آخرين بوسه ي لعنتي ما

تلخ مثل آخرين دروغ تو كه باز هم همو مي بينيم

تلخ مثل نبودنت ...!

 

به ياد تو

بياد تو دو تا فنجون روي اين ميز ميزارم

 

شكسته قلبم از دستت ولي بازم دوست دارم

 

خوب ها

خسته ام

 

فكر كن
 


چشاتو ببندي
تفنگ رو بزاري زير چونه ات
و بعدش: بنـــــــــــــگ
چه صداي دلنشيني

رخصت پرواز
 

بسته

خواب محبت
خواب محبت

گونه هاي تر من، دست كسي را حس كرد.

يك نفر نام مرا زيبا برد و به اندازه ي قلبم دل او نيز تپيد.

شب سرديست و من با دل خود ميگويم:

"خبري نيست بخواب! باز هم خواب محبت ديدي."

 

چه اندازه تنهايي من بزرگ است
تنهايي من

 

بگذر از اين تنها
تو هم بگذر از اين تنها

 

در اين دنيا كه حتي ابر نميگريد به حال ما

همه از من گريزانند, تو هم بگذر از اين

تنها

 

پله

 

نميدونم چرا همه دارن پله هاي ترقي رو طي ميكنن

ولي ما همش داريم پله هاي بدبختي رو طي ميكنيم

 

مسافر جاده ها

غريبه‌ي مهربان, مسافر جاده‌ها!

چه بي‌صدا ميروي, ز خاطر جاده‌ها

تو مي‌روي چه تنها, شروع تو چه زيبا

چو مي‌رسد عمر من, به آخر جاده‌ها

رفيق
 

من و مترسك و كلاغ ها

مترسك ناز مي كند

كلاغ ها فرياد مي زنند

و من سكوت مي كنم....

اين مزرعه ي زندگي من است

خشك و بي نشان

نگاهم به دور دست

 

نگاهم به دور دستهاست

 

منتظرم

 

اما چه كسي ميفهمد

 

درد اين نگاه را؟

 

درد اين انتظار بيهوده را؟

 

 

چشمان تو

 

به هر آن چيز كه در عمق وجود جاريست

و به گيرايي چشمان تو سوگند

كه من در حسار تب مژگان تو گير افتادم

پشت اين ميله زندان بلند

سالها ميشود اينك كه اسير افتادم

آه من عاشق و زنداني چشمان تو ام

و تو زندانبانم

به نگاهت سوگند

كه از اين ساحت زندان سياه، مرهانم هرگز

مرهانم هرگز!!!

تار عنكبوت


پنجره دلم تار عنكبوت زده…

 

زنجير تنهايي
زنجير تنهايي

قاصدك زنجير تنهايي به دستانم زدند

قاصدك شوريدگي بر فال بي فالم زدند

***

قاصدك تو هيچ ميداني كه امروزم چه شد؟

برملا كردند اسرارم- و فريادم زدند

***

كاش دنيا را نمي ديدم – و اين رسواييم!

آتشي بر خانه و بر جان بي تابم زدند

***

قاصدك امروز هم روزيِ ما بي تابي است

لحظه ها امروز هم بي وقفه شلاقم زدن

 

عهد قو
عهد قو

قو فقط يكبار ازدواج مي كند و بر عهدي كه مي بندد پاي بند است

ولي اين انسان ...

زندان غم

اي خدا! جرم دلم چيست كه زندان غمم؟

 حكم دل چيست اگر وصله ناجور منم؟

***

ساز تبعيد زد اين قاضي كفتا  صفت

اوكه عشق مضحكه كرد و گنهش شد عادت

 

چرا آتش شدي؟

قلب سوخته

من كه چون شمعي به شام تار تو افروختم

هر چه كردي با دلم از شكوه لب را دوختم

روز و شب بوده دعاي من سلامت بودنت

پس چرا آتش شدي از شعله هايت سوختم؟؟؟

 

مشتي خاك
 

مشتي ز خاك برميدارم...

شايد اين همان نيمه گمشده من باشد كه خدا يادش رفته خلقش كند!



تك درخت پاييز

و من چون تك درخت سرخ پاييزم

 

پرپر شدم
 

يـــــه روزي -تـــك پـــــر- بـــــودم....

تــــو بـــــــاعث شـــــــدي كــــــه -پــرپـــر- شــــم........

 

قلب تير خورده

به قلب تير خورده ام خوب نگاه كن
اين آينده ي قلب هركسي است كه
او كسي را دوست داشته باشد
ولي كسي او را دوست نداشته باشد

 

شانه هايت را دوست دارم
 

 

تمام
 
پتانيسل عجيبي واسه تموم كردن زندگي دارم :|

 

شمع و گل

ميشود در آسمان زندگي

يك سبد از غنچه هاي ياس داشت

يا كه در سوز و گذاز شمع عشق

مثل پروانه كمي احساس داشت

 

چون شمع

چون شمع، سرگرم سوختن خويشم


 

 

[+] نوشته شده توسط admin در 16:23 | 2 نظر |







مطالب عاشقانه زيبا

 
باران

تو كه نباشي باران نمي بارد ... ،

 

فقط بعضي وقت ها زمين و زمان خيس مي شود ...

 




واي

واي از نيمه شبي كه بيدار شوم

تو را بخواهم

و خود را در اغوش ديگري بيابم

 


ﺩلم

ﺩلم

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﻮﺧﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ . .

ﺷﻤﺎ “. . .

 


بي رحمي

بي رحمي ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ

 ﺍﻣﺎ ﺣﻮﺍست ﺭا ﺟﻤﻊ ﮐﻦ !

ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...

 

شك
 
شككرده بودم كسي بين ماست ...
 
اما فهميدم من بين دو نفر بودم
 

 

 


قشنگترين حس

ميدوني قشنگترين حس دنيا چيه ؟

اينكه بدوني همون بلايي كه سرت آورده..

سرش آوردن ...!

 

 


خـداحـافـظ
سردش بود دلم را برايش سوزاندم!!!

 

گرمش كه شد با خاكستر قلبم نوشت:

 

خـداحـافـظ ...

 


نقاش

سريعترين نقاشي بود كه ديده بودم

 

در يك چشم بهم زدن روزگارم را سياه كرد

 



ا ي كــاش

اي كــاش دلـيـل شـب بيــداري هايـم 

بودنت بــود 

نــه نبودنـت

 

 


يكي ديگه

بهم ميگفت با دنيا عوضم نميكنه !

 راست ميگفت با دنيا نه ،

 با يكي ديگه عوضم كرد !

 


نقـاشــي

نقـاشــي اش خــــوب نبــود!

امـــا…

خــوب راهـش را كشيــــد و رفـــــت … !

 

قصــه

تــلخي قصــه آنــجاست...

 

وقــتي دلم "سوخــت"

 

دلــش "خــنك" شد!

 

 


شبــــــانهــــ روز

هَركســــــــ يا  " شبـــ"  ميميرد يا " روز "

 

امــــــــا منــــــــ ...

 

" شبــــــانهــــ روز "


كاش مي فهميدي

كاش مي فهميدي

 براي اين كه تنهايم تو را نميخواهم؛

برعكس …

براي اين كه ميخواهمت ؛ تنهايم…!!!

 


نخواست

هر جا كه مي بينم نوشته است :

” خواستن توانستن است ”

آتش مي گيرم !!!

يعني او نخواست كه نشد ؟!


خدايـــــــــــا

خدايـــــــــــااااا …

 من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او 

 چـــرا چـشـمانـم مي سـوزنــــد؟ …

 

 

آغوش

زانوهايم را درآغوش گرفته بودم ،

وقتي ...

تو برايآغوش ديگري زانو زده بودي

 


بــازي

"مــن"

به دنــبال

"تــويي" مي گــشت

بــراي " مــــــا " شــدن

دريــغ كه 

بــازي را

"او" بــــرد....

 


عـزيــزش

ديـــــــگر

استــفــاده نمي كنــم

از ميــم مالكــيـــت !!!

شـــب بـخـيــــــر

عـزيــزش

 

فــــرار

گـــاهـي از  فـكــر كـــردن  به تــــو فــــرار مـي كنــم

 

 مثــل رد كردن آهنـگي  كه  خـيـلـي دوسـتــش  دارم ...

 


مسافر

ميگن پُشت سر مسافر آب بريزي برميگرده

اشــك كه از آب زلال تره

 پسچرا مسافر من برنمي گرده

 


ليــاقـــت

مـي گويند ليــاقـــت نداشـت

نمـــي دانـنــــد كـــه تــــــــو 

فـقـط دوستـــم نــداشتـي

هـمـيــــن ...


چشمك

بـــاران هميشه مي بارد، اما مردم ستـاره را بيشتر دوست دارند

 

نامرديست آن همه اشك را به يك چشمك فروختن 

 

 
 

بن بسـتــــــ|

 

ميـدونيبن بسـتــــــ|زنـدگي كـجـاست ؟؟؟

 

جــايــي كـه ...

 

نـه حـــقخــواسـتنداري

 

نـه تــوانــايـيفـــرامــوش كـــردن

 


ساعت

چـند ساعتي با هم بوديم

مـــــن به تـــــو نگاه ميكردم…

و تــو به ساعتت

تـو قــرار داشتي و من  بـــي قراري 

 

 


سر سوزن

ســر سـوزنـي اگــر مــــرا مي خـواست

 زميــن و زمــان را به هم ميدوخـــتم ...

 

ﻃﺎﻗﺖ

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭼﺸـﻢ ﻫﺎﯾـﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸـﺖ ﺑﮕﯿـﺮﻡ ...
ﺩﯾﺪﻡ ﻃﺎﻗﺖ ﺍﺳﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
 
 

شمـــــا ؟

سلامتي اون كسي كه داشت ميرفت

گفتم نـرو نميتوني فراموشم كني

برگشــت نـگــام كرد

گفتم ديدي نميتوني …

|

تو مغازه ي قلبم تنها گلي هستي كه روش نوشتم

دست نزنيد ، فروشي نيست

************

 ميدوني محبت يعني چي ؟  م = من   ح= حالا  ب=

به ياد   ت = توام

**********

هميشه وقتي مهموني ها تموم ميشه، حس غريبي

دارم… چه برسه به اين دفعه كه مهموني 

 

خدا داره تموم ميشه

************

ميدوني LOVE يعني چي ؟

 

L = لنگه تو پيدا نمي شه

 

O = عمرمي

 

V = وجودمي

 

E =اِوا ، اس ام اس رو اشتباه فرستادم

|
 
 

من در ميان مردمي هستم كه باورشان نميشود تنهايــــم ميگويند خوش بحالت كه خوشحالي نمي دانند دليل شاد بودنم باج به آنهاست براي دوست داشتن مــــــــن...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهي براي كشـيدنِ فـريـادهـزاران پيكـاســو هـم كـافـي نيسـت . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

نبودن هايت آنقدر زياد شده اندكه هر رهگذري را شبيه تو مي بينم !!نمي دانم غريبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده انديا تو ” غريبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!...

 

شـده ام مـعـادلـه ي چنـد مَـجهولـي !ايـن روزهـا هـيـچ كـس از هـيـچ راهـي مـرا نـمـيـفهمـَد…. .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

كارم از يكي بود و يكي نبود گذشت،من در اوج قصه گم شده ام….!

...اين روزها بُرد با كسي ست كه بي رحم باشداز دلتــــ كه مايه بگذاريســوخـــــته اي . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زن كه بـاشـے …عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـيـد” خـطـابـَت مـے كـنـنـد !راسـت مـے گـويـنـد . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چـشـمـانـَم سـفـيـد شـد بـه جـاده هـايـے كـه..“تـو” ..مـُسـافـر هـيـچـكـدام نـبـودے...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توي مارپله ي زندگي ، مهره نباش كه هر چي گفتن بگي باشه …!

تاس باش كه هر چي گفتي بگن باشه !...

كاش توي زندگي هم مثل فوتبال وقتي زمين مي‌خوردي 

و از درد به خودت مي‌پيچيدي يه داور مي‌اومد از آدم مي‌پرسيد:مي‌توني ادامه بدي؟!تو هم ميگفتي نه ، بايد 

برم بيرون . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بـــــراي كـــسي كــه رفــــتـنـي اســـت ، راه بــــاز كــــنـيدايــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرين كـار دل اســت...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگـــــــران نباش،حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …ديگر آنقـــدر كــوچك نيستـم كه در دلــــتنگي هـــايم گم شــــومآمـوختــه ام، كه اين فـــاصــله ي كوتـــاه، بين لبخند و اشك نامش ” زندگيست ”آمــوختــه ام كه ديگــر دلم براي ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…راســــــتي، بهتــــــــــر از قبل دروغ مي گويــــم…” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزهايم گذشت اما روزگار از من نگذشت!اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذريد از من!...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تاب ندارم سخت است با تو هستند جلوتـــربا ديگري يا جور ديگري . !سخت است چه رنگين كمان نحســـــي...

 

درغروب سخت دنيا ياد ياران ميكنم دركوير خشك و سوزان رقص باران ميكنم زندگي مرگ است و مرگ هم زندگي پس درود برمرگ و مرگ بر زندگي . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهي اوقات بي قانوني ؛عجيب بيداد مي كند در عاشقي ….يكي دور مي زند …اما …. ديگري جريمه ميشودو تاوان ميپردازد …...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

درد دارد …وقتي همه چيز را مي داني …و فكر مي كنند نمي داني …و غصه مي خوري كه مي داني …و مي خندند كه نمي داني …...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برهنه مي آئيم برهنه مي بوسيم برهنه مي ميريم با اين همه عرياني هنوز قلب هيچكس پيدا نيست . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بزرگ ترين اشتباهي كه ما آدما در رابطه‌هامون مي‌كنيم اين است كه:نيمه مي‌شنويم ؛يك چهارم مي‌فهميم ،هيچي فكر نمي‌كنيم !و دوبرابر واكنش نشون مي دهيم . . ....

وقتي كه گوش ها زنگ زده اندعاقلانه ترين كار ، سكوت است…...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ميان ابرها سير مي‌كنم هر كدام را به شكلي مي‌بينم كه دوست دارم . . .مي‌گردم و دلخواهم را پيدا مي‌كنم ميان آدم‌ها اما . . .كاري از دست من ساخته نيست خودشان شكل عوض مي‌كنندبـراي اتـفـاق هـايي كه نـمي افـتـد …بـراي دستـي كـه نـگـرفـتم بـراي اشكـي كـه پـاك نـكـردم بـراي بـوسـه اي كـه نـبــودبـراي دوسـتـت دارمـي كـه مـرده بـه دنـيـا آمــدبــراي مـن كـه وجـودم نـبـودن اسـت...چشم بَـــــسته از فرسنگ ها مي شناسمت…!اين تَـــــلاشت براي گم شُــدن مَــرا مي خنداند…!...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ميدوني چي بيشتر از همه آدمو داغون ميكنه ؟اينكه هر كاري در توانِت هست براش انجام بدي،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنقدر به مردم اين زمانه بي اعتمادم كه ميترسم هرگاه از شادي به هوا بپرم زمين را از زير پاييم بكشند…...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتي خواستن ها بوي شهوت ميدهندوقتي بودن ها طعم نياز دارندوقتي تنهايي ها بي هيچ يادي از يار با هر كسي پر ميشودوقتي نگاه ها هرزه به هر سو روانه ميشودوقتي غريزه احساس را پوشش ميدهدوقتي انسان بودن آرزويي دست نيافتني ميشودديگر نمي خواهمت نه تو را و نه هيچ كس ديگر را . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

كاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانندو زنان شوكت زن بودنشان را؛كاش مردان هميشه مرد باشندو زنان هميشه زن!آنگاه هر روز نه روز “زن”،نه روز “مرد” بلكه روز “انسان” است…...عمريستــ خـ‗__‗ــودم را به خريتـــــــ زده ام ….دلــم براي آن روي سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…...چه اســــارت بي افتخــــاري است در بنــــد حــــرف اين و آن بــــودن . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به چه ميخندي تو ؟ به مفهوم غم انگيز جدايي؟به چه چيز؟ به شكست دل من يا به پيروزي خويش ؟به چه ميخندي تو ؟ نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟يا به افسونگري چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد ؟به چه ميخندي تو ؟ به دل ساده من ميخندي كه دگر تا به ابد نيز به فكر خود نيست ؟خنده دار است بخند . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهي اوقات بايد بگذري و بگذاري و بروي ….وقتي مي ماني و تحمل مي كني ، از خودت يك احمق مي سازي...صبر كن سهراب ! قايقت جا دارد؟آب را گل كردند چشم ها را بستند و چه با دل كردند …واي سهراب كجايي آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق كردن ، خون به چشمان شقايق كردند…اي سهراب كجايي كه ببيني حالا دل خوش سيري چند ؟صبــــــــ ـــــــــر كن سهــــــــ ـــــــراب …!قايقت جا دارد؟ من را نيز با خود ببر ، اينجا عاشقي بين مردم مرده است . . ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من فقط دارم سعي ميكنم همرنگ جماعت شوم،اما مي شود كمي كمكم كنيد!آي جماعت…شماها دقيقا چه رنگي هستيد؟...

شهر من اينجا نيست !اينجا…آدم كه نه!آدمك هايش , همه ناجور رنگ بي رنگي اند!و جالب تر !اينجا هر كسي هفتاد رنگ بازي ميكندتا ميزبان سياهي ديگري باشد!.شهر من اينجا نيست!اينجا…همه قار قار چهلمين كلاغ رادوست مي دارند!و آبرو چون پنيري دزديده خواهد شد!.شهر من اينجا نيست!اينجا…سبدهاشان پر است ازتخم هاي تهمتي كه غالبا “دو زرده” اند!.من به دنبال ديارم هستم,شهر من اينجا نيست…شهر من گم شده است!...آدمــيزاد در حرف زدن هايش بي ملاحظه است … !وقتي ميخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتي ميشود …وقتي از احساسش ميگويد ؛ آرزوهايش لو ميرود …وقتي از آرزوهايش ياد ميكند ؛ حسرتش رو ميشود …وقتي حسرتهايش را روشن ميكند ؛ منطق ميتراشد …و اينگونه گند ميزند به همه ي روابطش …...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اين روزها عشق را با دست پس مي زنند و با پا پيش مي كشند !حيف از عشق كه زير دست و پاست …...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گــــفته باشــــم !.!.!مـــن درد مــــــــي كــشــم ؛تــــو امــــا …. چشم هـــــايت را ببنـــــــد !سخت است بـدانـــــم مي بيني ، و بي خيــــــــــالي … !...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

كاش به جاي اين همه باشگاه زيبايي انداميه باشگاه زيبايي افكار هم داشتيم مشكل امروز ما اندام ها نيستن ، افكارها هستن !...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر روزي عاشق شدي …قصه ات را براي هيچكس بازگو نكن …اين روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت كرده ……!...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هم قــــــــــد شديم …خدا ميداند چه چيزهايي را زير پاهايم گذاشتم …...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهندهمه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهندديو هستند ولي مثل پري مي پوشندگرگ هايي كه لباس پدري مي پوشندآنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجندعشق ها را همه با دور كمر مي سنجندخوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسدعشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد

|

 

گاهي احساس مي كنم
روي دست هاي خدا مانده ام...
خسته اش كرده ام....
خودش هم نمي داند

با من چه كند!!



 
** به گذشته برنگرد **

  

هـَـ ـرگـِــز بـِـه گــُذَشــ ـتِـهــ بـَـرنـَـگــ ـَـرد؛

اَ گـَ ـر  سـيـ ــنـدِرلــا بَـرايــ ـــ بـَـ ـردآشـ ـتَـن

كـَفـشـ ــشـ بَــرمـيـگــَشـ ـتــــ،

هــيـچـوَقـ ـتـــ ...

يــ ـكــــ پــِرنــسـ ـســـ نــمــيـ ـشُــد...!

************************************

پ.ن: خــُدآيا ڪِـآش وَقتــے داشتـے

آدمـآرو مـے آفــَــريدے

آغوش ِ هـَــر آدمے

فَقط قَــــد ِ פــــوآے خُـودِش بـــــود ...!

************************************



 
** عادت به تنهايي**

تنهايي را دوست دارم!

عادت كرده ام كه تنها با خودم باشم،

دوستي ميگفت: عيب تنهايي اين است:

كه عادت ميكني خودت تصميمي بگيري،

تنها به خيابان ميروي،

به تنهايي قدم ميزني.

پشت ميز كافي شاپ تنهايي مي نشيني

و آدمها را نگاه ميكني،

ولي من به خاطر همين حس دوستش دارم!

تنها كه باشي نگاهت دقيق تر ميشود و معنادار،

چيزهايي ميبيني كه ديگران نميبينند،

در خيابان زودتر از همه ميفهمي پاييز آمده

و ابرها آسمان را محكم در آغوش كشيده اند!

ميتواني بي توجه به اطراف،

ساعتها چشم به آسمان بدوزي

و تولد باران را نظاره گر باشي.

براي همين تنهايي را دوست دارم،

زيرا تنها حسي است كه به من فرصت ميدهد خودم باشم!

با خودم كه تعارف ندارم،

سالهاست-به-تنهايي-عادت-كرده-ام...!

*******************************************

پ.ن: بعد از مـرگـم . . .

قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاك كنيد

من و دلـــم هيچ گاه

آبـمـان توي يك جـوي نرفت ...!

***************************************



 
** شادي را فراموش نكن **

دوستاي خوبم امروز ميخوام مطلب جديدي براتون بزارم كه

ممكنه همين چند سطر نوشته مسير جديدي رو در زندگي هر

كدوم از شما عزيزاي من به وجود بياره و روح و روان شمارو جلا بده:

 

 

 

**به آرامي آغاز به مردن مي كني**

اگر سفر نكني،

اگر كتابي نخواني،

اگر به اصوات زندگي گوش ندهي،

اگر از خودت قدرداني نكني.

**به آرامي آغاز به مردن مي كني**

زماني كه خود باوري را در خودت بكشي،

وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.

**به آرامي آغاز به مردن مي كني**

اگر برده‏ عادات خود شوي،

اگر هميشه از يك راه تكراري بروي،

اگر روزمرّگي را تغيير ندهي،

اگر رنگ هاي متفاوت به تن نكني،

يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني.

**تو به آرامي آغاز به مردن مي كني**

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سركش،

و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش وا مي دارند،

و ضربان قلبت را تندتر مي كنند، دوري كني.

**تو به آرامي آغاز به مردن مي كني**

اگر هنگامي كه با شغلت‌ يا عشقت شاد نيستي،

آن را عوض نكني،

اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني،

اگر وراي روياها نروي،

اگر به خودت اجازه ندهي،

كه حداقل يك بار در تمام زندگيت

وراي مصلحت ‌انديشي بروي.

امروز زندگي را آغاز كن!

امروز مخاطره كن!

امروز كاري كن!

نگذار كه به آرامي بميري!

**شادي را فراموش نكن**

*********************************

 

پ.ن: ” مـــَـــردها ” در عين پيچــيدگي

در عـــاشقي روش ساده اي دارند !

” تــو را بخواهند برايت مي جنگند

“تــو را نخواهند با تــو مي جــنگند

*********************************


 



 
**عاشق تو بودن**


زني كه دوستش داري را به من معرفي كن
تا به او عاشق تو بودن را بياموزم

.

.
مهم نيست آن زن من نيستم
مهم اين است؛ كسي كمتر از «عشــق» به تـو نگويد!

================================

پ.ن:هر وقت مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا باور كردي...!!!


در آغوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بگير...!!!


عذرخواهي از خــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــدا با من....!!!

===============================



 
"" مرد ايران زمينم""

 

مرد ايران زمينم:

دستان تو از دستان من زبرتر و پهن تر است

صورتت ته ريشي دارد

قلبت به وسعت درياست

جاي گريه كردن به بالكن ميروي و دود ميكني

با همان دستان پهن و زبر مرا  نوازش ميكني

با همان صورت نا صاف مرا مي بوسي

و من آرام ميشوم

من تورا نامرد نمي خوانم

تورا با پول با ماشين و ثروتت نمي سنجم

مي دانم اگر با تو با تو فقط روراست باشم

زمين و زمان را به خاطرم به هم مي دوزي

دنيا را به پايم مي ريزي...

ميدانم...!

=======================

پ.ن: گاهي خود خدا هم ميخواهد

پادر مياني كند 

اما از دست او هم

كاري  بر نمي آيد...!

==========================

 



 
"" فقط يك قبر""

چگونه استـــ حال من
با غمـــ ها مي سازمــــ…
با كنايه ها مي سوزمــــــــــ…
به آدم هايي كه مرا شكستند لبخند مي زنمـــــــــ…
لبخندي تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
مي شود بگويي كجاي اين دنيـــــــــــــا جاي من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــيايي كه آفـــــــــــريدي
فقط در اعماق زمينـــــ اندازه يه قـــــــبر
فقط يك قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرين نقطه جــــــهانــــ

مي خــــــــــــواهمـــــــــ...
خــــــــدايـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ

===========================

پ.ن: جـآےِ פֿـآليــَـش رآ

نَـﮧ ڪِتآبـ پُـر ميكُنَد

نَـﮧ گِريـﮧ هآے شَبونـﮧ

نَـﮧ سيــــگآر

פּ نَـﮧ لَبـפֿَـنـבهآے اَلـَڪے

لَعنَتـے

בلَم بَغَل ميـפֿـפּآב...!

=======================

|